معنی مشهور و سرشناس

حل جدول

مشهور و سرشناس

بلند آوازه


سرشناس و معروف

نام آور، مشهور


مشهور

سرشناس

لغت نامه دهخدا

سرشناس

سرشناس. [س َ ش ِ] (ن مف مرکب) معروف. مشهور:
ای ز آسمان بصد درجه سرشناس تر
سِرّ دقایق ازلت از برآمده.
خاقانی.

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

سرشناس

مشهور، معروف

فرهنگ عمید

سرشناس

معروف، مشهور، کسی که بیشتر مردم او را بشناسند،

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرشناس

اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نام‌آور، نامدار، نامور، نامی،
(متضاد) گمنام


مشهور

اسمی، بنام، زبانزد، خنیده نام، پرآوازه، بلند نام، سرشناس، سمر، شهره، شهیر، معروف، نام‌آور، نامدار، نامور، نامی، نبیه،
(متضاد) گمنام

فرهنگ معین

سرشناس

(~. ش) (ص مر.) معروف.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مشهور

پرآوازه، سرشناس، نامی، نامدار، سرشناس

کلمات بیگانه به فارسی

مشهور

نامی - نامدار - سرشناس

ترکی به فارسی

مشهور

مشهور

فارسی به عربی

مشهور

تاریخی، عالی، کبیر، مشهور

عربی به فارسی

مشهور

بلند اوازه , مشهور , معروف , نامی , عالی

معادل ابجد

مشهور و سرشناس

1228

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری